پرش به محتوا

نجات از هزارتوی درون

ادمین

متولد 1362، فارغ التحصیلی ارشد آموزش زبان انگلیسی، دبیر، ویراستار و مترجم زبان انگلیسی با بیش از 15 سال سابقه

راه های ارتباطی ما

Labyrinth-Ladder-channel-path

ما زمانی می تونیم چیزی رو تغییر بدیم که بخوبی اون رو بشناسیم. وقتی ما به خوبی نمی دونیم از صبح که از خواب بیدار می شیم تا شب که می خوابیم دقیقا چه کار می کنیم؟ هر اقدامی برای تغییر خودمون با شکست مواجه می شه. اخیرا یک کتابی می خوندم به اسم ” نجات از هزارتو” نوشته نیکول لپرا. نویسنده توی این کتاب می گفت …

بخش بسیار قابل توجهی از اعمال و رفتار ما تکرار ناخوداگاه رفتارهایی هستند که ما توی سنین خردسالی از تقلید والدین مون یاد گرفتیم. ما وقتی به دنیا میایم تمام ساز و کار این جهان و همه پدیده های هستی برامون جدید و عجیب غریب هستند. برای اینکه بتونیم به حیات مون روی زمین ادامه بدیم یک قدرتی در مغز کودکان از روز ازل تعبیه شده که بهشون کمک می کنه با تماشای دقیق اتفاق های دور و برشون و تقلید از اونها ساز و کار این هستی رو یاد بگیرند و خوشون رو باهاش تطبیق بدن.

book-how to do the work

مثلا شما همین زبانی که دارید باهاش صحبت می کنید رو از راه تقلید یاد گرفتید. به همین دلیل اگر شما آمریکا به دنیا می اومدید بدون رفتن به هیچ کلاس و شرکت در هیچ دوره ای الان داشتید انگلیسی صحبت می کردید. اگر توی برلین به دنیا می اومدید الان یک آلمانی زبان بودید که مجبور بود انگلیسی هم یاد بگیره!! 🙂 ما نه فقط زبان مون رو بلکه لهجه مون رو هم از همین راهِ تماشا کردن و تقلید یاد می گیریم. غیر از اون تُن صدا مون، نحوه بیانمون، نحوه تکون دادن دست ها حین صحبت کردن رو هم با تقلید والدین مون یاد می گیریم. نمی دونم تا به حال دقت کردید یا نه؟ اهالی بعضی فرهنگها یا بعضی خانواده ها با صدای بلندتری صحبت می کنند، یا لحن مهربون یا خشن و یا طلبکارانه تری دارند. یا بعضی فرهنگها مثل هندی ها موقع صحبت کردن دست ها و یا سرشون رو بیشتر تکون می دهند.

هیچ کدوم از این لهجه ها، حرکات و لحن ها نشان دهنده برتر بودن یا پَست تر بودن کسی نیست، اینها فقط تفاوت فرهنگی هستند همین.

چون آدم ها بخش قابل توجهی از زبان شون رو که شامل زبان، لحن، لهجه، تن صدا و غیره است از راه تماشا و تقلید از اطرافیان شون یاد می گیرند، یهو می بینید کل مردم یک شهر، یک منطقه و یا یک ملت مشابهت های یکسان زیادی با هم دارند.

هرچقدر اون منطقه کوچکتر باشه و روابط بین مردمش نزدیک تر و صمیمانه تر باشه، شما شاهد تنوع کمتری هم خواهید بود. یعنی از هر جهت بیشتر شبیه هم هستند. 

اینها چیزهایی هستند که اکثر ما خودمون می دونیم اما حرف جدیدی که نیکول لپرا توی کتابش (نجات از هزارتو) می زنه اینه که متاسفانه ما نه فقط زبان و تمام مخلفات همراهش رو از طریق تقلید از والدین و اطرافیان مون یاد می گیریم، بلکه بخش بسسسیار قابل توجهی از رفتار ما و احساسات ما حاصل همین مشاهده و تقلید دوران کودکی هستند!

و همانطور که ما زبان و لهجه و لحن بیان و غیره رو به صورت ناخوداگاه و اتوماتیک وار ( معادل فارسیش می شه خودکار، خیلی سعی میکنم فارسی رو پاس بدارم ولی نمی دونم چرا حس می کنم اتوماتیک از خودکار، اتوماتیک تره!!!) بر اساس اونچیزی که از دوران کودکی یادگرفتیم به کار می بریم، همین اتفاق برای بسیاری از رفتارهامون هم رخ می ده!

بذارید مطلب رو براتون بیشتر باز کنم.

مثلا شما وقتی یکی دو سال تون بود اگر شاهد این بودید که هر وقت مهمون می اومد مامان تون کلی استرس داشت و نگران بود، ضمیر ناخودآگاه شما هم یاد می گرفت در مقابل هر تغییر و اتفاقی که خلاف روتین عادی زندگی باشه سریع احساس استرس یا نگرانی رو فعال کنه!

یا اگر پدر شما تلفنی کلی با مشتری ها با داد و فریاد صحبت می کرد، ضمیر ناخوداگاه شما هم یاد می گرفت همیشه با عصبانیت با دیگران گفتگو کنه!

یا دبستان که بودید اگر معلم تون بابت کوچکترین رفتارهای اشتباه تون شما رو شماتت می کرد، ضمیر ناخوداگاه شما هم یاد می گرفت همیشه از اشتباه کردن واهمه داشته باشه، تازه اشتباهات دیگران رو هم به راحتی نبخشه و اونها رو مدام بهشون یادآوری کنه!

نه فقط احساس ها و رفتار منفی بلکه ما رفتارهای مثبت مون رو هم تا حد زیادی از تقلید دیگران یاد گرفتیم. مثلا کسی که والدینش شخصیت صبوری دارند و در مواجهه با پیشامدها خونسرد هستند، خودش هم به احتمال زیاد شخصیت خونسردی پیدا می کنه!

  • کسی که والدین سحرخیز یا کتابخونی داشته باشه احتمال اینکه خودش هم آدم سحرخیز و اهل مطالعه ای بشه زیاده.
  • برعکسش هم هست خانواده هایی که تا دیروقت بیدارند، معمولا بچه های شب زنده داری هم تربیت می کنند.
  • والدینی که غذا رو کامل می جوند، بچه هاشون هم معمولا خیلی آهسته غذا می خورد.
  • والدینی که همیشه هول هستند و کارهاشون رو با دستپاچگی انجام می دهند، بچه هاشون هم شبیه اونها عجول بار میان.

مثال های از این دست خیلی زیاده. من فقط چندتا رو به عنوان نمونه گفتم تا بدونید چقدر ما تقلیدی از رفتار پدرمون، مادرمون، یا هردو اونها و یا معلم ها و بقیه اطرافیان مون هستیم. و سهم خودمون در انتخاب رفتار، احساس و واکنش به امورات زندگی چقدر اندکه!

غافلگیر شدید نه؟ واقعا شوکه کننده است. تازه شوکه کننده تر اینه که خود والدین مون هم بخش خیلی زیادی از رفتارشون رو به صورت ناخودآگاه از والدین و معلم هاشون یاد گرفتند و والدین اونها از والدین شون و الی آخر…!!!

ترسناک شد!!!

به این ترتیب همون طور که زبان از اجداد ما نسل به نسل عبور کرده و هر بار با اندکی تغییر به ما رسیده، خیلی از رفتارها، عادتها، احساس ها، واکنش ها در اصل انتخاب عقل و آگاهی و منطق و سواد ما نیستند، بلکه به ما به ارث رسیدند!

نیکول لپرا می گه ما خیلی وقتها ( خیلی وقتها منظورش بیشتر از 85 درصد مواقع هست!) شبیه هوش مصنوعی ها رفتار می کنیم! یعنی یک سری اطلاعات توی مغزمون در همون دوران کودکی بارگزاری شدند و در سالهای بعد به صورت ناخوداگاه فقط داریم همون ها رو اجرا می کنیم!

وقتی به ماجرا نگاه کنیم می بینیم این موضوع چقدر نظریه های کتاب نردبان شکسته نوشته کیت پین رو هم تایید می کنه!

book-broken-ladder

البته کتاب نردبان شکسته حرفهای زیادی برای گفتن داره که یه روز سر فرصت توی یک پست جداگانه کامل براتون درباره اش صحبت می کنم. ولی خلاصه کلام این کتاب که باعث شد اینجا بهش اشاره کنم این بود که بیشتر اوقات علت فقیر بودن یک آدم اینه که در یک خانواده فقیر به دنیا اومده! یعنی از همون لحظه تولد، زندگی خیلی ها به صورت یک نردبان شکسته بهشون به ارث رسیده که متاسفانه ذاتا قابلیت پیشرفت نداره! (چطور کسی می تونه از یک نردبان شکسته برای بالا رفتن استفاده کنه؟)

شکست، ناکامی، نمره های ضعیف، قرض و بدهی، بیکاری و هزاران مشکل دیگه همراه افراد زیادی به دنیا می آیند، بزرگ می شن و الان همراه شون دارند می رن مدرسه، درس می خونن، امتحان می دن و نمره می گیرند!!!

خیلی از این نمره های کم نه حاصل تلاش دانش آموز بلکه حاصل ناکامی هست که نردبان شکسته زندگی شون از روز تولدشون بهشون هدیه داده!

البته بچه ها! یه چیزی رو بهتون بگم خیلی خییییلی خیییییلی جاها پدر مادرها و معلم هم اصلا مقصر نیستند (حتی یه ذره) خیلی جاها اونها هم درست مثل بچه هاشون قربانی یک نردبان شکسته و یک میراث شوم هستند.

حتما الان به خودتون می گید ما کجا بودیم؟ به کجا رسیدیم؟؟؟؟ قرار بود زبان نهایی رو بیست بشیم! قرار بود هدف گذاری و برنامه ریزی رو یاد بگیریم! اینجا کجاست ما رو آوردی؟ اینجا که ته ناامیدی و بدبختی و فلاکته که ازش به هیچ جا راه نیست!!

نه! اینجا همون لایه های زیرین هزارتوی درون هست که داره از ناخوداگاه پنهان تون شکست های شما رو مدیریت می کنه و اگر واردش نمی شدیم و بازش نمی کردیم نمی تونستیم با هم چرک و کثافتش رو ببینیم و تمیز کنیم.

می دونید بچه ها خیلی از مشاورهای تحصیلی یک اشتباه بزرگی که دارند اینه که تصور می کنند برنامه ریزی صحیح آموزشی اینطوریه که اول هدف گذاری انجام بشه، بعد شیوه صحیح مطالعه و برنامه ریزی به بچه ها یاد داده بشه و در آخر پشتبانی و تمام! برای همینه که درصد قابل توجهی از دانش آموزها علیرغم رعایت تمام اصول لازم باز هم در برنامه ریزی هاشون شکست می خورن، خیلی سریع برمی گردند به خونه اول و هیچ کدوم از برنامه هاشون رو اجرا نمی کنند.

چون به عقیده من تعداد قابل توجهی از بچه ها در هزارتوی مشکلات عدیده روحی روانی شون گیر کردند و برای اینکه بتونند اون برنامه های آموزشی و روش های مطالعه رو اجرا کنند اول یکی باید اونها رو از این هزارتو نجات بده، راه خروج رو به اونا نشون بده، تازه بعد از اینکه تونستند بیرون بیان هدایت تحصیلی رو شروع کنه!

از روز اول به شما گفتم برای اینکه موفق بشید باید یه سفر به لایه های بسیار بسیار درونی تر وجود شما داشته باشیم و اوضاع رو از ابتدا از همون پایه و زیربنا درست کنیم.

وگرنه روی یک پی و اساس خراب، شما زیباترین خونه ها رو هم بسازید باز دوباره ترک برمی دارند، گچشون می ریزه و خراب می شوند! بنابراین یک کار روانشناسی عمیق باید پیش از مشاوره تحصیلی باشه تا بشه ادعا کرد با ما موفقیت تضمین شده رو تجربه خواهید کرد!

خب امروز ظاهرا گفتگومون بیش از روزهای قبل به درازا کشید. انگار هرچقدر با هم صمیمی تر می شیم حرفهای بیشتری برای گفتن داریم. طبق قرار هر روزمون برای امروز دیگه کافیه بقیه اش بمونه برای فردا.

حتما به حرفهای امروزم خوب فکر کن. شاید هم لازم شد چند ساعت بعد دوباره این مطلب رو بخونی! ولی لطفا امروز دیگه سراغ پست بعدی نرو، به مغزت اجازه بده کمی با خودش تنها بشه، یک گوشه بایسته و خیلی عمیق درباره حرفهای امروز فکر کنه و اونها رو حلاجی کنه.

همچنان لطفا اگر این یادداشت ها رو مفید می دونی حتما اونها رو با دوستان و خانواده ات هم به اشتراک بذار. درسته مبنایی که ما کارمون رو باهاش شروع کردیم بیست آزمون نهایی بوده ولی مراحلی که داریم با هم طی می کنیم مراحلی هست که برای موفقیت در هر هدفی و با هر سنی لازمه طی بشند.

اگر خواستی لینکی رو به اشتراک بذاری بهتره از اولین مطلب باشه ⇐ انگلیسی رو چطور بخونیم؟

می دونی چرا مهمه ما دانسته هامون رو و یا مطالب خوبی که باهاشون مواجه می شیم رو با دیگران هم به اشتراک بذاریم و دیگران رو هم تشویق به یادگیری اونها کنیم؟ چون موفقیت توی یک کشور آگاه، با سواد و متمدن خیلی سریع تر به دست میاد تا یک کشور فقیر، بی سواد و دور از تمدن!

تا فردا


اگر دنبال یه کلاس آموزشی رایگان خیلی عالی می گردی که کتابهای مدرسه رو خیلی دقیق و خط به خط بهت آموزش بده می تونی به کانال آپارات دکتر حق نویس سری بزنی:

تدریس ویدیویی خط به خط زبان انگلیسی پایه هفتم، هشتم، نهم، دهم یازدهم، دوازدهم دبیرستان + دوره های مکالمه کودکان و بزرگسالان و تدریس کتابهای ۶ جلدی ۴۰۰۰ واژه انگلیسی

اگر حوصله دیدن کلیپ آموزشی رو نداشتی و فقط می خواستی نکات مهم و معنی درس رو مطالعه کنی می تونی به کانال مدرسه سری بزنی

کانال زبان مدرسه

گر هم نیاز به تمرین بیشتر داشتی می تونی کلیپ های حل کتاب کمک آموزشی جامع میشن رو هم از کانال آپارات دکتر حق نویس به صورت رایگان تماشا کنی:

حل کامل تمرینات کتاب کمک درسی Mission to Vision 1 (دهم)

حل کامل تمرینات کتاب کمک درسی Mission to Vision 2 (یازدهم)

حل کامل تمرینات کتاب کمک درسی Mission to Vision 3 (دوازدهم)

حل کردن تمرینات توی کتاب بهت کمک می کنه هم اونها رو بهتر یاد بگیری و هم اگر بعد از تماشای فیلم تدریس شون نکته جدیدی یاد گرفتی توی حاشیه کتاب یادداشت کنی. کتاب رو می تونی خیلی راحت از فروشگاه سایت تهیه کنی.

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید